آمدند، رنج بردند و رفتند!
"در افسانه ای آمده است که امپراطور چین همه ی مورخان روزگار خود را جمع کرد و گفت، میخواهم همه ی تاریخ گذشته را برای من بنویسید تا وقتی آن را میخوانم از هرچه در تاریخ رخ داده است باخبر باشم. آنها 30 سال مهلت خواستند تا چنین تاریخی بنویسند. بعد از 30 سال خبر دادند که به اندازه ی 100 بار شتر کتاب نوشته شده است که میخواهند آنها را پیش شما بیاورند. ایشان گفت، وقت ندارم صد بار شتر کتاب بخوانم. به مورخان بگویید بروند و کتابها را خلاصه کنند. 10 سال دیگر به آنها فرصت داد تا آن کتابها را خلاصه ترکنند. بهد گفتند 10 بار شتر کتاب آماده شده است. گفت بفرستید تا آن را خلاصه تر کنند. رفتند و سالها بعد برگشتند. یک بار شتر کتاب آماده کرده بودند. باز هم گفت وقت و فراغت بال ندارم که همه ی آنها را بخوانم. به همین ترتیب باز هم آن را خلاصه تر کردند. بعد از مدتهای مدید وقتی امپراطور در بستر احتضار بود به یاد آورد که مورخان هنوز تاریخ را گزارش نداده اند. گفت بگویید مورخان بیایند. یک مورخ آمد و گفت من به نمایندگی همه ی مورخان آمده ام. امپراطور گفت ، میدانی که...
...امپراطور گفت ، میدانی که در آخرین لحظات زندگی خود هستم و فرصت ندارم کل تاریخ بشر را بخوانم. کل تاریخ بشر را در یک جمله بگو تا ببینم که بالاخره چه گذشته است. آن مورخ گفت، ای امپراطور! به نظر می آید که کل تاریخ بشر را می توان چنین خلاصه کرد:
" آمدند،
رنج بردند،
و رفتند " ."
اینکه متن حاضر واقعیت باشد یا تخیل تفاوتی نمی کند در واقع می توان با هزاران برهان و دلیل ثابت کرد که لذت بخش ترین نوع زندگی در گرو کاستن از غم و درد و رنج است. خواه برای خود، اطرافیان، همشهریان، هموطنان و یا افرادی که هیچ نقطه مشترکی با آنها نداریم!
این روزها درگیر پیدا کردن پاسخ برای این سوال مهم در زندگی هستم: چگونه می توان از رنجی که زندگی دردمندانه بر ما و دیگران تحمیل می کند کاست؟ چگونه ...با نوشتن ..سخن گفتن ...کار ورزیدن ...تولید..بخشش..سخاوت..عشق ورزیدن ..محبت کردن ... جواب این سوال می تواند دست یافتنی باشد ؟ جوابی برای این پرسش تا قرن حاضر گفته شده است؟ چگونه می توانیم از غم و اندوه و دردی بکاهیم که در بیشتر اوقات خود هیچ نقشی در آن نداشته ایم! چگونه...
پی نوشت : هیچگاه دوست نداشتم پایان دست نوشته هایم مانند فیلم های اخیر سینمای ایران باز باشد اما باور بفرمایید برای این سوال جوابی نداشتم که درخور باشد!
نظرات شما عزیزان: